تاریخ : پنج شنبه 94/11/1 | 8:56 صبح | نویسنده : بچه های ریاضی
بی همگان به سر شود، بی تو به سر نمیشود
این شب امتحان من چرا،سحر نمیشود؟!
مولوی او که سر زده، دوش به خوابم آمده
کفت که با یکی دو شب، درس به سر نمیشود
خر به افراط زدم گیج، شدم قاط زدم
قلدر الواط زدم باز، سحر نمیشود!
استرس است و امتحان، پیر شدست این جوان
دوره آخرالزمان، درس ثمر نمیشود
مثل زمان مدرسه، وضعیت افتضاح و سه
به زور جبر و هندسه، گاو بشر نمیشود
مهلت ترمیم گذشت، کشتی ما به گل نشست
خواستمش حذف کنم، وای دگر نمیشود!
هر چه بگی برای او، خشم و غضب سزای او
چونکه به محضر پدر، عذر پسر نمیشود
رفته ز بنده آبرو لیک، ندانم از چه رو
این شب امتحان من، دست به سر نمیشود
توپ شدم شوت شدم، شاعر مشروط شدم
خنده کنی یا نکنی، باز سحز نمیشود....!
مطلب از: یه بی سواد!!!
.: Weblog Themes By Pichak :.